قیدار 2

 

 شهرستان خدابنده  بزرگترین و پر جمعیت ترین شهرستان شمالغرب کشوربا بیش از5هزارکیلومترمربع و180هزارنفر جمعیت میباشد.مرکزاین شهرستان شهرمقدس قیدارنبی(ع)میباشد این شهرستان 4شهردیگربنام سهرورد سجاس زرینرودوگرماب دارد که70هزار نفر از جمعیت شهرستان شهرنشین ومابقی در 268روستا سکونت دارند.غارکتله خور بزرگترین غار خشکی کشور دربخش افشار در80کیلومتری مرکز شهرستان قرار دارد مرقد مطهر حضرت قیدارنبی(ع)فرزندحضرت اسماعیل نوه حضرت ابراهیم وسی امین جد پیامبراعظم اسلام فضای این شهر رامعنوی نموده بطوری که این شهر لقب دارالمومنین به خود گرفته است.  از اشخاص برجسته معاصر این شهرستان میتوان از دکترمحسن رهامی نماینده مردم شهرستان در مجلس اول ودوم دکترسعدالله نصیری قیداری منجم واخترشناس نابغه کشورمان و نماینده فعلی مردم زنجان و حاج محمدسلطانی استاد اخلاق وادب نماینده مجلس هفتم اشاره کرد.شیخ شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق فیلسوف نامدار جهان اسلام ومولا قربانعلی ارقینی از مفاخیر این شهرستان هستند.

 

شجره طیبه

قیدار نبی (ع) ابن اسماعیل به استناد کتابهای جلاء العیون و منهاج البراعه شجره طیبه به شرح زیر است :

محمد بن عبدالله (ص) بین عبدالمطلب ، واسمه شبیه ابن هاشم واسمه عمروبن عبدالمناف واسمه المغیره بن قصی واسمه زید بن مرهبن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن النصر و هو قریش بن کنانه بن جزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مقر بن نزار بن معد بن عدنان بن اود بن لیسع بن الهمییس بن سلامان بن ثبت بن حمل بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم (ع) بن تارخ بن ناخور بن ساروع ... بن آدم (ع) .

با عنایت به اسناد و مدارک موجود پیشینه تاریخی این بنا بسیار روشن است . نخستین و قدیمی ترین سند ، متعلق به سال 719 هجری قمری است .

مرحوم علامه مجلسی در « بحار الانوار » در ذکر اجداد پیامبر گرامی اسلام (ص) به نقل از برخی کتابها نوشته شده است : حضرت قیدار (ع) ، جد سی ام رسول اکرم (ص) است .

در تاریخ یعقوبی آمده است : حضرت اسماعیل دوازده پسر داشت که بزرگترین آنان حضرت قیدار (ع) بود . پس از وفات حضرت اسماعیل در 130 سالگی و دفن او در حجر ، حضرت قیدار (ع) جانشین پدر می شود و مردم را به توحید دعوت می کند .

باز یعقوبی می گوید : فرزندان جرهم بن عامر چون برادرانشان از فرزندان قحطان بن عابر به یمن رفتند و آن جا را مالک شدند به زمین تهامه آمدند و با اسماعیل بن ابراهیم همسایه گشتند . اسماعیل ، حنفاء دختر حــــارث بن مضاض جرهمی [ یا به قولی : رعله دختر مضاض بن عمرو جهرمی یا سیده دختر مضاض بن عمرو جهرمی ] را به زنی گرفت و برای او دوازده پسر آورد : قیدار ، نابت ، اءدبیل ، مبشام ، مسمع ، دوما ، مسا ، حداد ، تیما ، یطور ، نافس و قیدما . این نام ها چون از لغت عبرانی نقل شده ، در حروف ، حرکات و تلفظ اختلاف پیدا کرده است .

فرزندان اسماعیل در جستجوی آب پراکنده شدند . برخی هم ماندن در جوار حرم را بر خود لازم شمردند و گفتند : ما از حرم خدا روی نمی گردانیم .

برخی گفته اند : حضرت قیدار (ع) ، یعنی سیاه پوست ، پسر دوم اسماعیل است . او پدر مشهورترین قبایل عرب بود . بلاد و مملکت ایشان نیز ، قیدار خوانده شده است.

مرقد آن حضرت ، در شهرستان خدابنده در استان زنجان قرار دارد و بر صحت این مطلب ، مرحوم حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی (قده) گواهی داده اند . بر طبق سؤالی که از ایشان کردند ، چنین مرقوم داشتند :

« بسمه تعالی ، نظر به فرمایش عده ای محققین در این امور ، مسلم می باشد که مدفون در آن مزار شریف ، جناب قیدار ، جد رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد .

  

 

 

»

                                           

 

 

 

 

 

 

 

(عکس هایی از غار کتله خور خدابنده) 

 

 

 

 

 

 

 


قیدار

برای پیامبری به همین نام، مقالهٔ قیدار نبی را ببینید.

قیدار یکی از شهرهای ایران در استان زنجان است. این شهر مرکز شهرستان خدابنده است. جمعیت این شهر بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با ۲۶٫۲۶۹ نفر بوده‌است

قیدار نام یکی از پیامبران بوده‌است که آرامگاهش در این شهر قرار دارد. او را فرزند اسماعیل و نیای سی‌ام محمد، پیامبر اسلام دانسته‌اند. در کتاب منتهاج البراعه تالیف میرزا حبیب الله هاشمی خویی و کتاب جلا العیون تالیف محمد باقر مجلسی نیز به همین منوال شجره قیدار نبی را به ابراهیم و آدم نسبت داده‌اند.

انتساب این بقعه به قیدار نبی با استشهاد ۶۵ نفر از علمای طراز اول مورد تایید قرار گرفته‌است.[ این بقعه در زمان بلغار خاتون زن غازان خان تخریب و مجدداً در سال ۷۱۹ قمری احداث شد.در تاریخ ۱۳۱۹ قمری این بقعه توسط شخصی بنام امیر جهانشاه خان افشار مرمت شد

یکی دیگر از جای‌های گردشگری قیدار غار کتله‌خور است. جدیدا در نزدیکی زرین رود غار جدید خشکی آبی بنام زرین غار کشف شده‌است که نیاز به توسعه داردو می‌تواند از مکانهای تفریحی قیدار باشد.

مردم ساکن این شهر ازحق زارعانه ملک برخوردارند و مستاجر اداره اوقاف و امور خیریه میباشندونقل وانتقالات ملکی در واقع انتقال اجاره است.در مورد صحت عقد وقف،مشخص بودن واقف ومشروعیت وی برای وقف،مقدار و نسبت و مشاع یاشش دانگ بودن وقف و.. دراین شهر اطلاعات مشخصی موجود نبوده ونیاز به توضیح وجود دارد.

نگاهي به زندگي اورهان پاموك، نويسنده‌ جنجالي ترك و برنده جايزه نوبل ادبيات، ايسنا

نگاهي به زندگي اورهان پاموك، نويسنده‌ جنجالي ترك و برنده جايزه نوبل ادبيات، ايسنا



خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

جايزه‌ي نوبل ادبيات سال ۲۰۰۶ به اورهان پاموك - نويسنده‌ي اهل تركيه - رسيد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، پاموك اين جايزه را به‌خاطر مجموعه‌ي آثارش كه به برخورد فرهنگ‌ها مي‌پردازد، به‌دست آورد.

آكادمي نوبل در سوئد، روز پنج‌شنبه ۱۲ اكتبر اعلام كرد، پاموك در كاوش روح افسرده‌ي زادگاهش، نمادهاي تازه‌اي از برخورد و در هم پيچيدن فرهنگ‌ها را كشف كرده است.

پاموك كه چندي پيش به اتهام اهانت به هويت ترك به دادگاه رفت، در حالي‌ اين جايزه را برد كه امسال از فيليپ راث آمريكايي، آموس از اسراييلي، آدونيس (علي احمد سعيد) سوري و ماريو بارگاس يوسا پرويي به‌عنوان نامزدهاي اين دوره نام برده مي‌شد و اتفاقا شانس كم‌تري براي پاموك ترك درنظر گرفته بودند.

اورهان پاموك كه سال گذشته نيز از او به عنوان نامزد نوبل ياد ‌مي‌شد، هفتم ژوئن سال ۱۹۵۲ در استانبول تركيه متولد شد. او آن‌گونه كه در سايت شخصي‌اش آمده است، در خانواده‌اي پرجمعيت و در منطقه‌ي متمول و غربي‌شده‌ي نيسانتاسي بزرگ شد؛ همان‌گونه كه در رمان‌هايش همچون "سودت بيگ و پسرانش" و "كتاب سياه" شرح مي‌دهد.

پس از فارغ‌التحصيلي از كالج غيرمذهبي آمريكايي رابرت در استانبول، سه سال به تحصيل در رشته‌ي معماري در دانشگاه فني استانبول پرداخت، اما وقتي تمايلش را براي يك هنرمند معمار شدن از دست داد، در رشته‌ي روزنامه‌نگاري دانشگاه استانبول نام‌نويسي كرد، كه هيچ‌گاه به عنوان يك روزنامه‌نگار فعاليت نكرد. در ۲۳سالگي تصميم گرفت نويسنده شود و از آن زمان هر كار ديگري را رها كرد و به آپارتمانش پناه برد و شروع به نوشتن كرد.

پاموك در سال ۱۹۹۸ عنوان باارزش "هنرمند دولتي" را ازسوي دولت تركيه رد كرد و گفت، اگر اين عنوان را بپذيرد، ديگر نمي‌تواند به چهره‌ي مردمي كه براي آن‌ها مي‌نويسد، نگاه كند.

"سودت بيگ و پسرانش» (۱۹۸۲)، "خانه‌ي ساكت" (۱۹۸۳)، "قلعه‌ي سفيد" (۱۹۸۵)، "كتاب سياه" (۱۹۹۰)، "زندگي نو" (۱۹۹۵)، "نام من قرمز است" (۲۰۰۰)، "برف" (۲۰۰۲) و "استانبول" (۲۰۰۳) از آثار منتشرشده‌ي پاموك هستند.

رمان‌هاي پيچيده و پست‌مدرن وي كه به موضوعاتي همچون تغييرات فرهنگي، بحران‌هاي هويتي، غرب و شرق، سنت و مدرنيته و غيره مي‌پردازند، در عين حال كه در بازار فروش كتاب با موفقيت چشم‌گيري مواجه مي‌شدند، انتقادهايي را نيز در پي داشته‌اند.

اما گاردين زماني درباره‌ي او نوشت: جان آپدايك، استعداد و مهارت پاموك را در تشريح مطالب با مهارت پروست مقايسه كرده است، ولي اكثر نويسندگان، سبك روايتي اين نويسنده را با سبك نويسندگاني همچون فرانتس كافكا، خورخه لويس بورخس، ايتالو كالوينو و گابريل گارسيا ماركز مقايسه كرده‌اند.

اين نويسنده در سال ۲۰۰۳ با كسب جايزه‌ي ايمپك ايرلند به‌خاط كتاب "نام من قرمز است"، و پس از آن جايزه‌ي صلح بازار كتاب آلمان در نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت در سال ۲۰۰۵ و سپس جايزه‌ي مديسي فرانسه كه به‌خاطر كتاب "برف" به او تعلق گرفت، به شهرتي جهاني دست يافت.

البته نام پاموك از زماني به‌عنوان نويسنده‌اي بحث‌برانگيز مطرح شد كه مسائلي را عليه دولت تركيه مطرح كرد. در فوريه‌ي سال ۲۰۰۴ در گفت‌و‌گو با يك مجله‌ي سوييسي به كشتار جمعي كردها و ارامنه در آنتاليا در سال‌هاي بين ۱۹۱۵ و ۱۹۱۷ توسط ارتش تركيه اشاره كرد و همين امر سبب شد ازسوي دولت تركيه، به توهين به مردم ترك متهم شود. بسياري از تاريخ‌نگاران اين گفته‌ها را به‌عنوان يك خلاصه‌ي درست از رفتار عثماني‌ها با ارمني‌ها در سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ و چند دهه درگيري‌ با جدايي‌طلبان كرد، پذيرفتند؛ اما مسأله‌ي قتل عام و نسل‌كشي به‌طور رسمي ازسوي مقامات تركيه رد شد.

به اين ترتيب، روزنامه‌ها مبارزاتي را عليه پاموك آغاز كردند، تا جايي كه حتا برخي از ستون‌نويس‌ها پيشنهاد دادند او بايد كشته شود. اين در حالي است كه گه‌گاهي نيز به مرگ تهديد مي‌شد، تا جايي كه مجبور شد در جايي پنهان شود. عاقبت به دادگاه بازگشت و شواهد نشان مي‌داد، سه سال محكوميت در انتظارش است.

وي چهار روز قبل از تاريخ تشكيل دادگاهش نوشت: كسي كه مثل من در كشوري زندگي مي‌كند كه براي پاشاها، قديس‌ها و پليس‌ها احترام قايل‌اند، اما از احترام به نويسندگان‌شان پرهيز مي‌كنند و اجازه مي‌دهند آن‌ها ساليان دراز را در دادگاه‌ها و زندان‌ها بگذرانند، جاي تعجب نمي‌ماند اگر روانه‌ي دادگاه شوم. اكنون مي‌فهمم كه چرا دوستانم به من با لبخند مي‌گويند، بالأخره تو نويسنده‌ي حقيقي تركيه شدي.

اما در ماه دسامبر ۲۰۰۵، دادگاه وي ظرف چند دقيقه به تعويق افتاد. در ماه ژانويه پرونده‌ي اين نويسنده بار ديگر روانه‌ي دادگاه شد، ولي درنهايت پرونده مختومه اعلام شد. اين محاكمه در پي اعلام نظر وزارت دادگستري تركيه مبني بر اين‌كه دادگاه استانبول، اجازه‌ي محاكمه ندارد، متوقف شد.

به هر حال وي پس از اين ماجرا در اولين گفت‌وگويش با يك روزنامه‌ي انگليسي با امتناع از سخن گفتن درباره‌ي مشكلاتش گفت: مي‌خواهم زندگي را كه قبلا داشتم، دنبال كنم. زندگي يك نويسنده، انتشار كتاب و نوشتن كتاب است.

پاموك پيش از اين گفته بود، عده‌اي با آغاز مبارزه‌ي نفرت‌انگيزي عليه وي، او را به فرار از كشور مجبور كرده بودند، اما سازمان عفو بين‌المللي، انجمن جهاني قلم (PEN) و مجموعه‌اي از نويسندگان مشهور از جمله گابريل گارسيا ماركز، جان آپدايك، گونتر گراس و اومبرتو اكو حاميان وي بودند.

اين نويسنده همچنين هنگام دريافت جايزه‌ي صلح بازار كتاب آلمان در سخناني گفت: برخلاف آن‌چه اكثر مردم فكر مي‌كنند، سياست‌هاي يك رمان‌نويس هيچ ارتباطي با جوامع، احزاب و گروه‌هايي كه وي ممكن است به آن‌ها تعلق داشته باشد، ندارد. سياست‌هاي يك رمان‌نويس از تخيلاتش نشأت مي‌گيرند. از توانايي‌اش براي تصور كردن خودش به جاي ديگران. اين قدرت نه تنها وي را به فردي تبديل مي‌كند كه به كشف حقايق بشر مي‌پردازد، بلكه به سخنگويي براي افرادي كه نمي‌توانند سخن بگويند، تبديل مي‌شود؛ سخنگوي افرادي كه كسي عصبانيت‌شان را نشنيده و هميشه حرف‌هاي‌شان ناديده گرفته شده است. يك رمان‌نويس ممكن است مثل من دليلي براي علاقه‌مند شدن به امور سياسي نداشته باشد.

او همچنين متذكر شد: امروزه بزرگ‌ترين رمان‌هاي دنيا را به دلايلي كه خود نويسنده نوشته، نمي‌خوانيم، آن‌ها را به عنوان كتابي كه نشان‌دهنده حوادث روز يك كشور است، مي‌خوانيم. اين امر درباره كتاب "شياطين" داستايووسكي صدق مي‌كند. گاهي رازهاي يك جامعه را تنها يك رمان مي‌تواند كشف كند. مطمئنا روزنامه‌ها و مجلات نمي‌توانند به عمق حوادث بپردازند. براي درك تاريخ ملت و مردم، براي سهيم شدن در مشكلات آن‌ها، تنها مي‌توانيم به خواندن رمان‌هاي بزرگ بپردازيم.


پاموك يادآور شد: رمان‌هاي من به موضوعات تيره، به شرم، غرور، خشم و حس شكست مي‌پردازند؛ چراكه من از ملتي برخاسته‌ام كه بر در اروپا مي كوبد. من تلاش مي‌كنم از اين شرم به عنوان راز نجواشده حرف بزنم. پس، از طريق خواندن رمان‌ها، داستان‌ها و اسطوره‌ها مي‌توان به درك عقايدي پرداخت كه بر جهان حكومت مي‌كند. رمان به اعتقاد من همچون يك موسيقي و يك تابلوي نقاشي پسارنسانس، نقطه‌ي اوج تمدن اروپاست. رمان است كه اروپا را آن‌گونه كه هست، مي‌سازد. من نمي‌توانم اروپا را بدون رمان تصور كنم. رمان روشي براي فكر كردن، براي درك كردن و براي تصور كردن است. از زماني كه رمان "برف" من منتشر شده است، هر زمان كه در خيابان‌هاي فرانكفورت قدم مي‌گذارم، احساس مي‌كنم روح "كا" آن‌جاست و فكر مي‌كنم شهر را آن‌گونه مي‌بينم كه تلاش كرده‌ام آن را درك كنم.

پاموك همان زمان در يك نشست خبري در فرانكفورت متذكر شد: خيلي دلم مي‌خواهم تركيه عضو اتحاديه‌ي اروپا شود، ولي اين مسأله‌اي سياسي است؛ نه فرهنگي. عضويت تركيه در اتحاديه‌ي اروپا فرهنگ اتحاديه‌ي اروپا را هم غني خواهد كرد. به گزارش ايسنا او خاطرنشان كرد: داستايووسكي، توماس مان، تولستوي، پروست، جويس، ويرجينيا وولف و فاكنر، نويسندگان تأثيرگذار بر من بودند و وقتي مي‌نويسم با آن‌ها حرف مي‌كنم. نويسندگان اروپايي نقش زيادي در پيشرفت كشورهاي‌شان داشته‌اند و من هم خود را جزو نويسندگان اروپايي مي‌دانم.

به‌جز سه سال زندگي در نيويورك، پاموك بقيه‌ي عمرش را در استانبول و همان خيابان‌ها و همان محله گذرانده و امروز در همان ساختماني زندگي مي‌كند كه در آن بزرگ شده است. او ۳۰ سال از عمرش را به نوشتن گذرانده و به هيچ كار ديگري نپرداخته است كه آثارش هم تاكنون به حدود ۴۰ زبان ترجمه شده‌اند.

سلیمان رستم حیاتی

سولئيمان روستم آذربايجان سووئت شئعري‌نين اينكيشافيندا بؤيوك خيدمت‌لري اولان صعنتكار‌لار‌دان بيري‌دير. اونون ياراديجيليغيندا يئني حياتين و اينقيلابين ترننومو, ائلجه ده جنوب مؤوزوسو موحوم يئر توتور. حياتي: سولئيمان روستم 1906-جي ايلده باكينين نووخاني كندينده آنا‌دان اولموشدور. ايلك تحصيليني باكيداكي روس-تاتار مكتبينده آلميش‌دير. سولئيمان روستم تحصيليني نريمان نريمانوو آدينا سنايئ مكتبينده داوام ائتميش‌دير. او 20-جي ايللرده باكي دؤولت ئونيوئرسيتسينده و موسكووا دؤولت ئونيوئرسيتسينده ده اوخوموشدور. سولئيمان روستم امك فعاليتينه “گنج ايشچي” قزئتينده باشلامش‌دير. 1926-جي ايلده او, “گنج قيزيل قلم‌لر اتفاقي”ني ياراتميش‌دير. بير مدت “اينقيلاب و مدنيييت” ژورناليندا و “ادبييات” قزئتينده مس`ول وظيفهه‌لرده چاليشميش‌دير. سولئيمان روستم آذربايجانين خالق شاعري و سوسياليست اميي قهرماني فخري آدلارينا لاييق اولموشدور. او 1989-جو ايلنده باكيدا گؤزونو بو دونيايا يومموشدور. اونون مزاري ايندي باكيدا فخري خييابانيندا‌دير. ياراديجيليغي: سولئيمان روستم هله سنايئ مكتبينده اوخوياركن “موللا نصر‌دالدين” ژورناليندا كيچيك يازي‌لاريني نشر ائتديرميش‌دير. شاعرين ايلك شئعري “اونودولموش گنج”‌دير(1923-جو ايل). “گنج قيزيل قلم‌لر” كيتابيندا (1926-جي ايل) سولئيمان روستمين بير سيرا شئعر‌لري نشر ائديلميش‌دير. 1926-جي ايلده اونون آلماس ايلديريملا بيرگه “دون – بوگون” كيتابي چاپ اولونور. 1927-جي ايلده شاعرين سولئيمان روستمين “الم‌دن نشعي”(قم‌دن سئوينجه) آدلي ايلك كيتابي نشر اولونور. كيتابداكي شئعر‌لرين چوخو پوبليستيك-ليريك اوسلوبدا‌دير و مؤوزوجا بير-بيرينه ياخين‌دير. سولئيمان روستم “منيم شئعريم” اثرينده شاعر پوئزيياسيني “موحيتين مئيوسي” آدلان‌ديراراق گؤزياشينين, قم و كدرين اوندان ئوزاق اولدوغونو بيل‌ديرير. 30-جو ايللرده سولئيمان روستمين “ادديم‌لار”, “سس”, “اتش”, “شايرين سسي”, “اولدوز‌لار” و “گئجه‌نين رومانتيكاسي” كيتاب‌لاري نشر اولونور. سولئيمان روستم محاربه دؤورونده قالخي قلبيه سسلين بير سيرا شئعر‌لر يازير. شاعرين بو دؤورده يازديغي شئعر‌لري “انا اوريي”, “انا و پوچتاليون(پوستچو)”, “گون او گون اولسون كي” كيتاب‌لارندا توپلانميش‌دير. “اند”, “قافقاز اوردوسو”, “416”, “قفورون قلبي”, “عزيز‌لر‌دن عزيز‌لر”, “گون او گون اولسون كي” شئعر‌لري محاربه مؤوزوسوندا‌دير. بو شئعر‌لرده شاعر قلبيه اولان درين اينانيميني آنلاتيردي: گون او گون اولسون كي, قورتارسين داوا, داغيلسين بولود‌لار, آچلسين هاوا. سولئيمان روستمين محاربهه‌دن سونرا يازديغي شئعر‌لري “ايكي ساحل” كيتابيندا(1950-جي) ايل توپلانميش‌دير. سسري(سووئت سوسياليست رئسپوبليكا‌لار ايتتيفاقي) دؤولت موكافاتينا لاييق گؤرولموش بو كيتابداكي شئعر‌لرين چوخو سيياسي ليريكا نومونه‌لري‌دير. كيتابداكي شئعر‌لرين بير حيسهه‌سي ايسه ايكي ساحل – او تاي‌لي-بو تاي‌لي آذربايجان مؤوزوسوندا‌دير. گونئي آذربايجان مؤوزوسو سولئيمان روستم ليريكا‌سيندا خصوصي بير يئر توتور. محاربه دؤورونده شاعر سووئت اوردوسو تركيبينده گونئي آذربايجاندا اولموشدور و اورداكي سويداش‌لاريميزين ايستك و حسرت‌لريني ياخين‌دان دويموشدور. سولئيمان روستم ياريم عصر‌دن چوخ گونئي حسرتي, گونئي مؤوزوسوندا بير سيرا دير‌لي اثر‌لر ياراتميش‌دير. همين اثر‌لر شاعرين ياراديجيليغيندا گونئي پوئزيياسي آدلانير. شاعر بو مؤوزودا يازديغي شعر‌لري‌نين بيرينده آيري دوشموش قارداش‌لارينا قوووشماق حسرتيني بئله ايفاده ائدير: هر كسين بير قلبي وارسا, منيم ايكي قلبيم وار, هر ايكيسي بير وصالين حسرتينده چيرپينار, بيري دوغما باكيدا‌دير, بيري آنا تبريزده, بيري گولور, او بيريسه باتيب قانا تبريزده. سولئيمان روستمين گونئي شئعر‌لري‌نين چوخو قزل, قوشما و بئشليك فورما‌سيندا‌دير. شاعر “ياندي” رديف‌لي قزلينده وط‌نين ايكييه بؤلونمسيندم, خالقن فاجعه سين‌دن اورك آغريسي ايله سؤز آچير: اوركده مين يارام وار‌دير, يازيق ميللت, يازيق ميللت, سنه هر لحظه ده اوز جانيني قوربان ائدن ياندي, ... سولئيمان, قافيل اولما, ياخشي باخ اطرافه, شاعر‌سن, جينايت آرتدي حددين‌دن, هاراي سال كي, وطن ياندي. قوشما فورما‌سيندا يازديغي “اديم” شئعرينده ايسه آذربايجان-تورك ديلينه خور باخان ايران شووينيست‌لرينه غضب و نيفرتيني بيل‌ديريردي: من سنين ديلينه ديميرم, جللاد, گل سن ده بو آنا ديليمه ديمه سنينده باغين وار, گولون وار, چكيل, باغيمدا اكديييم گولومه ديمه! سولئيمان روستمين “ييلم”, “دورنا‌لار”, “زيندان”, “ياد گول دره بيلمز”, “شاير” شئعر‌لري ده گونئي پوئزيياسينا داخيل‌دير. شاعرين شهرييارا يازديغ منزوم مكتوب‌لاري دا بو مؤوزودا‌دير. سولئيمان روستم گونئي مؤوزوسوندا بير نئچه كيچيك پوئما دا يازميش‌دير: “ون ايكينجي توفنگ”, “گولباهار”, “مئعمارين فاجعه سي”, “شايرين اولومو”. سولئيمان روستم گونئي پوئزييا‌سيندا خالق منافعييني مودافيه ائدن وطنپرور بير شاعر كيمي ياددا قالير. سولئيمان روستمين ياراديجيليغيندا قزل ژانري دا خصوصي يئر توتور. اونون قزل‌لرينده صاف محببت و وطنپرورليك هيسس‌لري وحدتده گؤتورولور. بو باخيم‌دان شاعرين “مند” و “ايريلماز” رديف‌لي قزل‌لري خصوصيله دقته لاييق‌دير. “تبريزيم” شئعري: سولئيمان روستمين گونئي پوئزييا‌سيندا “تبريزيم” شئعري خصوصي يئر توتور. شاعر اونو 1941-جي ايلده تبريزه تزجه گلنده يازميش‌دير. تبريزه موراجيت شكلينده يازيلميش شئعر بو ميصراع‌لارلا باشلانير: باخديغجا حوسنونه دويمايير گؤزوم تبريزيم, تبريزيم, گؤزل تبريزيم! “تبريزيم” شئعري هئجا وز‌نيند, بئشليك شئعر فورما‌سيندا يازيلميش‌دير. شئعر بند‌لر شكلينده‌دير و هر بند بئش ميصراع‌دان اولوشور. بند‌لردكي ميصراع‌لار آاابب شكلينده قافييلنير: قويمارام ياد‌لاري گيرسين قوينونا, ايزين وئر قولومو ساليم بوينونا! سنين بايرامينا, سنين تويونا ديلي بير, قاني بير قارداشين گليب, دردينه آشينا سيرداشين گليب. شئعر سانكي ايكي دوغما قارداشين, آتا-بالانين ئوزون آيريليق‌دان سونرا گؤروشونو عكس ائتديرير. سولئيمان روستم تبريزله گؤروشمسيني ايكييه بؤلونموش آذربايجانين بير-بيرينه قوووشماسي كيمي قلمه آلميش‌دير. بونا گؤره ده شئعر اولدوقجا تاثير‌لي و ائموسيونال سسلنير و اوخودوقجا ظريف, كؤورك دويغو‌لار دوغورور: بولبول زار-زار آغلار چمن‌دن آيري, اينسان دئييب گولمز وطن‌دن آيري, جان نئجه ياشاسين بدن‌دن آيري? آچ اوز اورييني دانيش, تبريزيم. اولوم درد‌لرينه تانيش, تبريزيم! “تبريزيم” شئعري شاعرين اوز ديلين‌دن يازيلميش‌دير. شئعرين ليريك قهرماني دا شاعرين اوزودور. اوخوجو تبريزله گؤروشون سئوينج و هيجانيني شاعرين اوبرازي واسطهسييله دويور و قاورايير. شئعرده تبريزين شاعري نئجه قارشيلاماسي دا صميمي شكيلده تصوير اولونور: سن چيخدين قارشيما دوزلا, چؤركله, باغين‌دان دردييين گولله, چيچكله, ايكييه بؤلونموش صاف بير اوركله, تبريزيم,تبريزيم, آمان تبريزيم يوخ اولسون باشين‌دان دومان تبريزيم! شئعرين اساس مؤوزوسو تبريزين گؤزللييي‌نين تعريفي اولسا دا, گئنيش معنادابو, وط‌نين ترننومو كيمي قاورانيلير. شئعرين هر بندي وطن مؤوزوسو ايله سيخ باغلي‌دير. بند‌لرده شهرين بو گونكو منزره‌سي جانلان‌ديريلديغي كيمي, اونون قهرمانليقلا دولو تاريخي كئچميشي ده يادا سالينير. شاعر جونئي آذربايجان دا خالقين قارا تالئيين‌دن و موباريزسين‌دن ده صميمي دويغو‌لارلا سؤز آچير. بو مؤوزو‌دان دانيشاركهن شاعر خالقين تالئييله باغ‌لي هيجان و ناراحاتليغي بديي سوال شكلينده ايفاده ائدير: ندير او, م`نا‌لي, درين باخيش‌لار? ندير گؤز‌لرين‌دن ياغان ياغيش‌لار? ندير قلبيندكي پاييز‌لار, قيش‌لار? يئتيمتك بوينونو ايمه, تبريزيم! معلول-معلول باخيب دورما, تبريزيم! شئعرين سون بندي اولدكي ميصراع‌لارين مزمونو ايله سسلشير. شاعر يئنه ده دوغما تبريزله گؤروشون‌دن دوغان سئوينج دويغو‌لاريني ايفاده ائدير: سنين چيچيينه, گولونه قوربان! منه قارداش دئين ديلينه قوربان! وته‌نين قوربان,ائلينه قوربان! باخديغجا حوسنونه دويمايير گؤزوم تبريزيم, تبريزيم, گؤزل تبريزيم! سولئيمان روستمين “تبريزيم” شئعري شاعرين گونئي ليريكاسينين ذيروه‌سي و عموميتله, بوتون ياراديجيلغنين ان گؤزل نومونه‌لرين‌دن بيري ساييلير. شاعر ساغليغيندا چاپ ائتديردييي گونئي شئعر‌لري توپلوسونو “تبريزيم” آدلان‌ديرميش‌دير.(1985-جي ايل) قايناق‌لار: 1. “ادبييات”, يازار‌لار: مؤحسون ناغيسويلو, رحمان قولييئو, آراز نشري(قوزئي آذربايجان) 2. “تبريزيم”, يازار:

معجز شبیستری(گرک)

ای جماعت دئییرم من سیزه میرزلی گرک
اکه باغیندا اریک آلما و شفتالو گرک
گئده بیچینه ایلان سانجا قیچین صبح و مسا
او چکه زحمتی ، من موفته یئیه م بالی گرک

او چکه زحمتی ، من موفته یئیه م بالی گرک
به نزه دون باشیزی ای قوم دغا داش کلمه
قویمویون بابی لری ال وورا چوب علمه
باشوم آغریر دئمیشم آلتی ساعات بیر قلمه
دولدوروم طوولویه هر گون ایکی یوز مالی گرک
چونکه میزان شریعت اییلیر بیر قیل ایله
ال اله وئرمیون ای مخلص من جاهیل ایله
سینه زن داخل اولا مسجیده گر کاکل ایله
ووراسوز شدتیله باشونا منقالی گرک
دئمیرم من سیزه ای قوم کی باش اولمویاجاخ
دئمیرم من سیزه ساری شیله آش اولمویاجاخ
دسته باشی و علمدار تراش اولمویاجاخ
دئیرم من سیزه حکما قویا سققالی گرک
اوزی توک سوز گئده لر سؤیله مه سون یا ولدی
عطر وورسا دونونا یا بیغینا حرمله دی
سینه زن خوان اولانین شرطی شروطی بئله دی
پایینه گئیمییه هم گیوه و متقالی گرک
نوحه خوان قویمویاجاقدور جیبینه آینا داراخ
سسی خوش صورتی خوش نوحه گره وئرمه قولاخ
اوزی چیرکین ، یخه سی چیرک ، سسی مثل اولاخ
سینه زن خوان شبستر بئله اولمالی گرک
نوحه خوانون باشی توکسوز ، دؤشی قیللی اولاجاخ
مثل خربوزه دابانی جیریلوب آیرولاجاخ
ترینی و بورونی ال و اتک له سیله جاخ
چونکو مؤمن کیشینون اولمیا دسمالی گرک
کوهنه تاس کوهنه حمام ایلیورو دیندار بوگون
قویمویون کوهنه حمامی ییخا زنار بوگون
هئچ بیلیرسیز نه دئییر معجز خونخوار بوگون
اوخوداخ باشا سالاخ فعله و حمالی گرک
علم ساخلار او دئییر مذهبی ، دینی ، وطنی
جله له ائیله میون ختنه او نازیک بدنی
مثل شیطان لعین تولار حسینی حسنی
چیخاداخ کتدن او ملعون قریشمالی گرک

باید

ای جماعت به شما می گویم میرزاعلی باید
در باغش زردآلو سیب شفتالو بکارد باید
هنگام برداشت محصول بگزند پایش را مارها ، صبح و شام
بخورم من عسل مفت و زحمت را او بکشد
ای قوم دغا سرتان را همچون کلم قمری طاس کنید
اجازه ندهید بابی ها به چوب علم دست بزنند
شش ساعت یکسر سرم درد می کند گفتم
در طویله دویست دام را پر کنم باید
چونکه تعادل ترازوی شریعت با تار موئی زائد برهم می ریزد
ای مخلصان من دست در دست جاهل ندهید
اگر سینه زن با کاکلش وارد مسجد شود
باید که منقل را به شدت به سرش بکوبید
ای قوم به شما نمی گویم که این سر برایتان سر نمی شود
به شما نمی گویم که شله زرد آش نمی شود
سر دسته و علمدار اصلاح نخواهد کرد
به شما می گویم که باید ریقش بگذارد
پسرانی که صورتشان مو ندارد حق یاولدی گفتن ندارند
اگر بر پیراهن و سیبیلش عطر بزند حرمله است
کسی که سینه زن خوان است شرط و شروطش این است
بر پایش گیوه و متقال نپوشد
نوحه خوان نباید توی جیبش آینه و شانه بگذارد
به صدای نوحه خوان خوش صورت و خوش صدا گوش نکن
صورتش زشت ، یقه اش چرک ، صدایش مثل الاق
نوخه خوان شبستر این چنین باید باشد
باید سر نوحه خوان بی مو و سینه اش پر از موی باشد
پاشنه ی پایش مثل خربزه ترکیده و جدا باشد
عرق و آب بینی اش را با دست و دامن پاک کند
چونکه مؤمن نباید دستمالی داشته باشد
با تاس کهنه حمام می کند دیندار امروز
اجازه ندهید حمام کهنه را خراب کنند امروز
هیچ می دانید معجز خونخوار چه می گوید امروز
باید به عمله و حمال درس یاد دهیم و بفهمانیمش
علم مذهب و دین و وطن را از بلایا حفظ می کند
با جهل آن بدن نازک را ختنه نکیند
جهل مثل شیطان لعین حسین و حسن را فریب می دهد
آن ملعون را باید از ده بیرون کنیم

اسرافیل اسدی(خرم دره لی) دن نئچه اثر

هر عاشق اولان عشقه گرفتار اولابيلمز

هر خورما ساتان ميثم تمار اولابيلمز

مخلوق خداوند اوزونه اولميان عاشيق

حق عاشقه تك صاحب ايثار اولابيلمز

دونيا مالونا شهرتينه وورقون اولانلار

انفاق ايلهمز طالب ديدار اولابيلمز

ماموره اگر رشوه يماخ اولماسا عادات

مظلوملارين قاننه ظالم سورا بيمزا

ميمون تكين هر سوزه تقليد ايلينلر

انديشه اديب صاحب افكار اولابلمز

صابر يمه غم هر گونين ئوز قصه سه واردور

مفرق پاراسه گوهر شهوار اولابيلمز

 

قضا انسانلاره مغرور ادیبده

ریاست گوزلرینی کور ادببده

چالیپ چالخاشدریپ اوضانه تاکه

بساط عیش ونوشین جور ادیبده

توتوپ گرد وغباره زور وتزویر

که قلبین گور نجه مستور ادیبده

الیب اطرافین افرادی طمع کار

حقیقتدن گوزینی دور ادیبده

عنان دست نادانه ورنده

قلوب ملته رنجور البده

قورندا زورویلن دارلحکومه

هر ایشده دوستلارین منظور دیبده

بویرده چونکه اشپز ایکی اولده

غذانه بی نمک یا شور ادیبده

بو امره مات وهیران قالموشم من

سیزه کیم بوایشه مجبور ایدیبده

قرانلوقدا چکیب باشیزه یاتدیز

ایوخ دشمن سیزه محسور ایدیبده

سیزیلار نی تکین همواره صابر

ولاکن حق سوزن منشور ادیبده

 


قناری جان نیچون چوخلو غمگین سن

منم قلبیم کیکین سنده یفقین در فکر تسکین سن

قناری جان غموندن یاخشه درکیم وار

باشیوندا اوچما فکرون وار

اوچوپ قاشماخ ارا اشماخ

دورگنیدن دوروییدناوزاخلاشماخ

قناری جان چوخ ایستردیم اوچایدون سن

اوجایرلرده سیرادمیش قانادلاروناچایدون سن

اوجایردن اوجا فریادیلان فریادادیدون کاش

هامه نامرد لرین رویالرین برباد ادیدون کاش

که ای سیزلر مین لر گجه یلدا سیزه لای لای چالبده

سیز یوخلایب سیز دوریزه دوشمن الیبده

یاتان لار خواب غفلتده

یاتیپ قالدیز جهالتده

چکین سیز ال بو عادتدن

دورین خواب جهالتدن

دورین خواب جهالتدن


بیلمم نیه هر یاندا بلا پس بیزی توتدی

هر بیر یانار اوت دوشدی گولستانی قوروتدی

بیلمم نیه نعمت بولاغین قاینادان الله

یوسقوللاری بس بیر بیله نعمت دن اونوتدی

بیلمم نیچون یوسوفه حُسنی ورن الله

عشق آتشینه قلب ذولیخانی چوروتدی

دوستلار نه خطا ایلدی دوستلوخدان علاوه

دوست اوستونه دوشمنلری دائم یوگوروتدی

دولتلیه رضواندی جهان یوخسولا زندان

ایپ سالدی بو یوخسوللاری زندانه سوروتدی

صابر اشیدیپ بو سوزی باخدی منه گولدی

عرض اتدی بالا بیزلری بیگانه چوروتدی

احساسیله اویناتدی بیزی عقلیمیز آزدی

ئوزباشینا بو میللتین ئوز داشینی سورتدی

پابند اولوپ بس کی خرافاته مسلمان

غفلتده گالیپ چشمه ی تقوانی چوروتدی

بیگانه چالیپ لای لایه خلق یوخلادی یاتدی

ئوز بارماقینی میللتین ئوز گوزونه دورتدی


انتظار اهله دیور دنیا گلستان اولا جا خ

اسه جاخ باد صبا عازم بستان اولا جاخ

شورلن شدت لن قاینیه جاخ حق بولاغی

باغ وبسشتان گل اچوپ دامنه الوان اولا جاخ

گتریب مژ ده صبا یوسف دوران گله جاخ

سور وساطیله گایب وارد تهران اولا جاخ

سالاجاخ زلزله بو شهره بوتون ترپده جاخ

یخلیب کاخ ستم خاکینه یکسان اولاجاخ

گنه حلاج زمانه دوشه جاخ عشق اوتونه

هی انا الحق چاغرییب منجی انسان اولاجاخ

گنه شمشیر عدالت دوشه جاخ حق النه

اتش قهر خدا اوندا نمایان اولا جاخ

وعده ی حق ده ظیف لر الاجاخ یر اوزونه

اقویا قالسا دا بیر گوشه ده پنهان اولاجاخ

یخیلب بت کده بت لر هامه بیردن سیناجاخ

ابراهیمین بالاسه صاحب فرمان اولاجاخ

ارزوم واردو گورم ظلم اونین یانما سینین

ظالم اخرده گورم ظلمنه قربان اولاجاخ

 


گجه گوردوم قورولوب مجلس اعيان سنه قربان

نجه مجلس ديه سن روضه ي رضوان سنه قربان

بير طرفده اوتوروب مفته يين لر هاموسي

بير طرفده سالنيب سفره ي الوان سنه قربان

بير اوجا صوتيله گوردوم كه چاووش سسلنيري

مكه دن گلده جماعت حاجي بهمان سنه قربان

من ده چيخديم كوچه يه تا كي گورم وار نه خبر

گوردوم اطرافه آليب قيز گلين اوغلان سنه قربان

صف چكيب دوره ليب چاپلوس آداملار حاجي ني

هچ ولايتده پوزولماز بيله بوستان سنه قربان

او جماعت آراسيندا آق عرقچينده حاجي

گوبلك تك باش آچيب اولدي نمايان سنه قربان

حاجي پول خرج ايليب آلدي لقب اولدي حاجي

عيبي يوخدور اولا يا اولمويا ايمان سنه قربان

خبر آلديم حاجيدان شيطانا داش وورماقيني

ديدي آتديم داشي گولدو منه شيطان سنه قربان

ديديم حاضر اولا بيلدون كسن اسماعيليوي

ديدي فكر ايله مديم بو ايشه اصلان سنه قربان

آللاديب آللاداجاق ملته تزويرچي لر

آللانيب آلاناجاخ قيز ، گلين ، اوغلان سنه قربان

خواب غفلتده ياتيپ خورنا چكر ملت هامو

باسيپ حتما بو گجه ملتي يورقان سنه قربان

ايتيميز قورتا دونوپدور قويونون واي حالينا

داها مشكل تاپيلا ايچماقا ايران سنه قربان

دره لر خلوت اولوپدور ، تولكي لر بيگ بزنيب

يازليپدير خروزين قتلينه فرمان سنه قربان

زور و تزويريله زر باخ كي نجه ال بير اولوب

جاليب ير أوزونه ، سو يرينه قان سنه قربان

دمكراسي هارا بس كنده و زنجيره هارا

روا بيلمز بو ايشي حيوانا حيوان سنه قربان

وار اميديم داغيلا بتكده بتلار سينالار

اولا تا كاخ ستم خاكيله يكسان سنه قربان


اوچما چوخ سرعتيلن سن گويه پركنده تويوخ گل قوناخدان ايله مه سن مني شرمنده تويوخ

بير زمان باش قولاقون بش قيرانا دگمزيدي يري وار دور ووراسان ملته پوزخنده تويوخ

بير زمان قول قيچيوا پيشيك باخمازيدي ايِندي قشلارون اولوپ سوپّه برازنده تويوخ

خوروزون بختي ياتيپ تويوخ آدينان ساتولور بو ايشه كيف چكيب فخر ايلي سن سنده تويوخ

كتدي لر شهره گلنده الينه سوغاتيدون ايِندي سوغات آپارالار سني ده كنده تويوخ

يونولان بودلاريوي گورجگين آغزيم سولانير باخيرام قيمتيوه ديليم گدير بنده تويوخ

آق بودون ، اَتدي دوشون چوخ چكرم حسرتيني آرزوم واردو توتوپ سلكه ليم منده تويوخ

وارلي حرص ايله چكر ديشلرينه دوشلريوي قيشلارون يوخلولارا دوشدي برازنده تويوخ

آند ، وررم سني تويوخ باشيوين حرمتينه بوندان آرتيخ ايله مه خلقي سرافكنده تويوخ

آند اولا دنيا داكي هر نه تويوخ وار جانينا بو سؤزو عرض ايلرم من سنه پوست كنده تويوخ

دگل انصاف سني وارلي ييه يوخلو باخا قورخ او گوندن عمل آخرده چكه گنده تويوخ

آرزوم وار دو گنه قد قد اديب كورت دوشه سن ييغاسان جوجه لري باشيوا خرمنده تويوخ

كنترل ايله مه جمعيتيوي قوي چوخالا تعدادون آرتيخ اولا بلكه ييم منده تويوخ

گر چي قيرخ گونده دارو درمانيلن بصلني سن قورو آدون دو دوشوب خلقه فريبنده تويوخ

واكسني بسكه ييپ سن جگرون آجي چالوز سنه لازمده طبيب باغليا پرونده تويوخ

يالواراخ تا ياخاموز گچميه نامرد الينه من دعا ايليرم ايله دعا سنده تويوخ

عزرائیل و مریض(کریمی )

منی مامور ایلیوب خالق سبحان حــاج آقا

قبض روح ایتماقا گلدیم سنی الان حـاج آقا

ویردی مستنطق رحلت منه فرمان حـاج آقا

وقت قورتاردی نفس چکماقا قادر دگوسن

آلورام جانیوی سس چکماقا قادر دگسن

جواب مریض

آی علی آی ولی آی وای دورن اوغلان ایاقا

کیمدی بو بی ادبانه بیله گیردی اطاقا

بو صفتده بشر اولماز باشی بنزیر بالاقا

نه سلام ایتدی نه تعظیم عجب هیوره دی

چاتدادی باغریم اماندی بونه بد منظره دی

عزرائیل

کیشی قشقیرما علی یا ولی گورمزله منی

منه مردم ملک الموت دیللر علنی

گلمیشم من آپارام محضر معبوده سنی

داخی بوندان بویانا بیر کسه آمر دگوسن

وقت قورتاردی نفس چکماقا قادر دگوسن

مریض

منی عفو ایله داداش بیلمدیم عزرائیل سن

شکر لله سن اوزون بیر ملک کامل سن

خدمتون فرضیدی پیک ملک عادل سن

اوتی بیر چای گتورسونلر هله تعجیل ایلمه

صبر هر ایشده گوزلدور بیله تعجیل ایلمه

عزرائیل

کیشی اوخشاتما منی قونشووز عبدالکریمه

من بو دنیا سولارین ایچمرم افسانه دیمه

من طلبکار دگولم چوخ دیله توتما سریمه

چوخ قالورسان هله بو دیللره ماهر دگوسن

وقت قورتاردی نفس چکماقا قادر دگوسن

مریض

سنه بنزر بیری گلمیشدی بیر آز بوندان ازل

چوخ خوش اخلاق صداقتلی نظافتلی گوزل

کیمیمیش او سنه قربان اولوم ای پیک اجل؟

نه دیوم عینا اونون باشی سنون باشیودی

بولمرم اوغـلویدی یا بالا قارداشیویدی

عزرائیل

عمو دکتوردی او ، اوغلوم دگی ، یولداشدی منه

قبض روح ایتماقا یولداش ندی قارداشدی منه

خیلی ماهردی بو ایشده آتادان باشدی منه

گوردوم اما سن اونا قوشمالی خاسر دگوسن

وقت قورتاردی نفس چکماقا قادر دگوسن

مریض

دوزدی مامور ایلیوبدور سنی خلاق کریم

بلکه سن سهو ایلیوبسن او دیه ن من دگلم

هله مندن قوجلار وار نه روادور من ئولم

گرچه زحمتدی قیت بیر سوروش اوندان صورا گل

آدیمی شغلیمی گیت بیر سوروش اوندان صورا گل

عزرائیل

کـیشی آغـریتدی منیم باشیمی بو طول کلام

اللی میـن ایل جان آلان سهو ایلمز اولما عوام

عمـووی عمــه وی اجدادیوی بیر بیر تانیرام


خرمده ره لی شاعیر(باهالیق)

الله ئوزون حفظ ايله جهانه باهالخدان

حفظ ايله ئوزون خردو كلانه باهالخدان

بوبرهه ده انصاف ومروت ويجه گلمز

ايمان ازاليپ يوخدو يالانه با هالخدان

افسوس حقيقت اوزونه چكديلر پرده

ايمانه اولان قلبلره گتديلر درده

هر يركه گونش اولدو قوروت سرديلر اوردا

هي زالو گيمين سوردولر قانه باهالخدان

فرلانده عومور اهيله افغانيله گدي

يغده بركت سفره سين احسانيله گدي

مال غارت اولوپ اوغرو دايرقانيله گدي

گتدي اپاروپ شرم وحياني باهالخدان

چوخ چوخ سوروخ گونده بيزه هي گله مهمان

مهمان گله خوشحال اولار مردم ايران

اما باهالوخ جامعه ني ايله ده بحران

خلق انده باسير باغرا سوغانه باهالوخدان

امكان اولا اي كاش قيده بيرده اوجوزلوخ

مردم شاد اولا ايليه عمرون اونا قللخ

بوشرطيله كه باشلاميا بيرده فضوللوخ

تا توتمويالار شيشه يه قانين باهالوخدان

افسوس گچن گونلريميز بيرده قيتمز

حرمت كه سينيب خلق اولوب افسرده قيتمز

عرض ايليرم بوسوزو بي پرده قيتمز

گنده چكيليب دونياي فاني باهالخدان

هي گونده ديدوخ مردم ايران دوشوننده

حق بنده سي ده حق سوزون هرياندا دينده

گوردوخ باباجان داش قوتاريپ قوزدا توكنده

ديبدن قورويوب نطق وبيانه باهالخدان

بواولكه ده داي دين وشريعت ويجه گلمز

ايمان قوجاليب داي قوجا ايمان گوجه گلمز

يوخدور سوروشان اي بابا صابر نجه گلمز

عقلون لاپ ازيپ يازما يالان باهالخدان