SEDEREK
 

 

 


 



 


قومی که گذشته خود را نشناسد مانند شخصی است که از گذشته خویش اطلاعی نداشته باشد. (برگرفته از کتاب «خداوند الموت»، گفتگوی حسن صباح با جانشینش بزرگ امید)
پنج شنبه ۱۳۸۹/۴/۲۴
این بار مسافران تور ماهنامهی نجوم گرد هم آمدهاند تا مسیر جادهای پرپیچ و خم را به قصد رسیدن به منطقهٔ الموت که به رودبارالموت نیز شهرت دارد پی بگیرند. سفری که هدفش علاوه بر رصد اجرام آسمانی، بازدید از قلعهای است که به تاریخ بیش از هشتصد سال پیش ایران باز میگردد و در دورهی سلجوقیان به تصرف آریانژادی سیاه چشم، به نام حسن صباح درمی آید۱. ایرانی تباری که در آن دوره قیام میکند و با پیروان زیادی که تحت تاثیر او به فرقهٔ اسماعیلیه روی آوردهاند، به پشتوانهی نیروی شمشیر، به ترویج زبان فارسی در نوشتن و تکلم میپردازد. در نقشهی راههای ایران، این قلعه بعد از طی مسافت هشتاد و شش کیلومتری از شهر قزوین و عبور از منطقههای رزجرد، قسطین لار، رجایی دشت و روستای معلم کلایه، در سلسله جبال البرز و شمال شرقی روستای گازرخان، با ارتفاع دو هزار و صد متری از سطح دریا قرار گرفته است. حرکت ما از مبدا همیشگی، خیابان بلوچستان، در ساعت یک و نیم بعدازظهر، با دو وسیلهی نقلیه، یکی میدل باس سبز رنگ و دیگری مینی بوس سفیدرنگ با همراهی خانم پریا آقایی مسئول تور و آقای احمد کریمی کارشناس تور آغاز میشود. در ابتدا آقای کریمی به بیان مشخصات جغرافیایی و طبیعت منطقه و اهداف سفر میپردازد. طبق گفتهٔ ایشان شب را در روستای گازرخان که از توابع استان قزوین به شمار میآید در خانهی معلم اتراق میکنیم و محل رصد، محوطهی پشت خانهی معلم خواهد بود که امید است با کم شدن غبار هوا بتوانیم به یادگیری صور فلکی و رصد اجرام عمیق آسمان بپردازیم. سپس با همکاری آقای پاشا مجیدی یکی از هم سفران دائمی تور ماهنامه، دوستان به معرفی خود میپردازند و بعد طول اتوبان تهران قزوین را بیآنکه از نظر بگذرانیم با بازیهای دسته جمعی به انتها میرسانیم. در ساعت پنج بعدازظهر، پس از عبور از روستای معلم کلایه پوشش گیاهی اطراف جاده تغییر میکند. عبور از درختان انبوه گیلاس و گردو، هم زمان با پرواز آهستهٔ جفتی از کلاغان ابلق در آسمان، روستای گازرخان را با ردیف سپیدارهای رقصانش که از دور به طرهی کوهها ماننده است از حجاب سبزش به بیرون میآورد. اطراف جادهی مارپیچ الموت را ناهمواریهای وسیعی پر کرده است. نرسیده به مقصد نهایی در ابتدای پلی که مسیر جاده را به هم ربط میدهد، توقف میکنیم.، همگی به روی پل میرویم و از پشت نردههای سفید و سبز نگاهمان به ژرفای درهای عمیق فرو میرود. درهای کم عرض به عمق هفتاد و پنج متر که بر اثر مخروط افکنه پدید آمده است؛ همراه با آب باریکهای که از میان آن رد میشود. پس از عکاسی از این منطقهی زیبا و شگفت انگیز، و حرکت دوباره به سمت مقصد، در تاریکی آسمان الموت حدود ساعت هشت شب به خانهی معلم میرسیم. بعد از صرف شام، ساعت یازده برای رصد به محوطهٔ پشت خانه میرویم و در طول برنامه آقای کریمی صور فلکی از جمله دب اکبر، دب اصغر، شلیاق، دجاجه یا صلیب شمالی و عقاب را در آسمان نشانمان میدهد. هم چنین به توضیح نحوهٔ مشخص کردن حد قدر منطقه میپردازد. سپس رصد اجرام آسمانی ما با تلسکوپ از سحابی دمبل، سحابی حلقهای، کهکشان آندرومدا، M۱۱ و خوشهٔ ستارهای در صورت فلکی جاثی به بهترین نحو انجام میشود.
 
 
قلعه الموت در شمال شرقی روستای گازرخان(قصر خان) و بر فراز صخره ای به ارتفاع ۲۱۶۳ متر از سطح دریا که بلندی صخره از زمینهای پیرامون خود 200 متر و گسترده دژ 20000 متر مربع میباشد قرار دارد. این کوه از نرمه گردن (میان نرمهلات و گرمارود) شروع شده و به طرف مغرب ادامه پیدا کرده است. صخرههای پیرامون قلعه که رنگ سرخ و خاکستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شدهاند. پیرامون دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است که کوه هودکان با فاصلهای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است. . این قلعه یکی از جاذبههای گردشگری استان قزوین محسوب میشود.
قلعه الموت را مردم محل «قلعه حسن» مینامند. این قلعه از دو بخش غربی و شرقی تشکیل شده است. هر بخش، به دو بخش: قلعه پایین و قلعه بالا تقسیم شده است که در اصطلاح محلی، آنها را «جورقلا» و «پیازقلا» مینامند. طول قلعه حدود یک صد و بیست متر و عرض آن در نقاط مختلف بین ده تا سی و پنج متر متغیر است. دیوار شرقی قلعه بالا یا قلعه بزرگ که از سنگ و ملاط گچ ساخته شده است، کمتر از سایر قسمتها آسیب دیده است. طول آن حدود ده متر و ارتفاع آن بین چهار تا پنج متر است. در طرف جنوب، در داخل صخره اتاقی کنده شده که محل نگهبانی بوده است. در جانب شرقی این اتاق، دیواری به ارتفاع دو متر وجود دارد که پی آن در سنگ کنده شده و پشت کار آن نیز از سنگ گچ بنا شده است و نمای آن از آخر میباشد. در جانب شمال غربی قلعه بالا نیز دو اتاق در داخل سنگ کوه کندهاند.
در اتاق اول، چاله آب کوچکی قرار دارد که اگر آب آن را کاملاً تخلیله بکنند، دوباره آبدار میشود. احتمال میدهند که این چاله با حوض جنوبی ارتباط داشته باشد. در پای این اتاق، دیوار شمالی قلعه به طول دوازده متر و پهنای یک متر قرار دارد که از سطح قلعه پایینتر واقع شده است و پرتگاه مخوفی دارد. در جانب جنوب غربی این قسمت قلعه، حوضی به طول هشت متر و عرض پنج متر در سنگ کندهاند که هنوز هم بر اثر بارندگیهای زمستان و بهار پر از آب میشود. در کنج جنوب غربی این حوض، درخت تاک کهنسالی که همچنان سبز و شاداب است، جلب توجه میکند. اهالی محل معتقدند که آن را «حسن صباح» کاشته است.
این قسمت از قلعه، به احتمال زیاد، همان محلی است که حسن صباح مدت سی و پنج سال در آن اقامت داشته و پیروان خود را رهبری مینموده است. در جانب شرقی قلعه، پاسداران قلعه و افراد خانوادههای آنها ساکن بودهاند در حال حاضر، آثار کمی از دیوار جنوبی این قسمت باقی مانده است. در جانب شمال این دیواره، ده آخور برای چارپایان، در داخل سنگ کوهکنده شده است. گذشته از آثار دیوار جنوبی، دیوار غربی این قسمت به ارتفاع دو متر هم چنان پابرجاست؛ ولی از دیوار شرقی اثری دیده نمیشود. در این سمت، سه آب انبار کوچک در دل سنگ کندهاند و چند اتاق نیز در سنگ ساخته شده که در حال حاضر ویران شدهاند. بین دو قسمت قلعه؛ یعنی قلعه بالا و پایین، میدانگاهی قرار دارد که بر گرداگرد آن، دیواری محوطه قلعه را به دو قسمت تقسیم کرده است. در حال حاضر، در میان میدان آثار فراوانی به صورت تودههای سنگ وخاک مشاهده میشود که بیشک باقی مانده بناها و ساختمانهای فراوانی است که در این محل وجود داشته و ویران گشتهاند.
بهطور کلی باید گفت، قلعهالموت که دو قلعه بالا و پایین را در بر میگیرد، به صورت بنای سترگی بر فراز صخرهای سنگی بنا شده و دیوارهای چهارگانه آن به تبعیت از شکل و وضع صخرهها ساخته شدهاند؛ از این رو عرض آن بهخصوص در قسمتهای مختلف فرق میکند. از برجهای قلعه، سه برج گوشههای شمالی و جنوبی و شرقی همچنان برپایاند و برج گوشه شرقی آن سالمتر است. دروازه و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی قرار دارد. مدخل راه منتهی به دروازه، از پای برج شرقی است و چند متر پایینتر از آن واقع شده است. در این محل، تونلی به موازات ضلع جنوب شرقی قلعه به طول شش متر و عرض دو متر و ارتفاع دو متر در دلسنگهای کوه کنده شده است. با گذشتن از این تونل، برج جنوبی قلعه و دیوار جنوب غربی آن، که روی شیب تخته سنگ ساخته شده است، نمایان میگردد.
این دیوار بر دشت وسیع گازرخان که در جنوب قلعه قرار دارد، مشرف است؛ به نحوی که دره الموت رود از آن دیده میشود. راه ورود به قلعه با گذشتن از کنار برج شرقی و پای ضلع جنوب شرقی، به طرف برج شمالی میرود. از آنجا که راه ورود آن در امتداد دیوار، میان دو برج شمالی و شرقی، واقع شده است استحکامات این قسمت، از سایر قسمتها مفصلتر است و آثار برجهای کوچکتری در فاصله دو برج مزبور دیده میشود. دیوارهای اطراف قلعه و برجها، در همه جا، دارای یک دیوار پشتبندی است که هشت متر ارتفاع دارد و به موازات دیوار اصلی بنا شده است و ضخامت آن به دو متر میرسد. از آنجا که در تمام طول سال، گروه زیادی در قلعه سکونت داشته و به آب بسیار نیاز داشتهاند؛ سازندگان قلعه با هنرمندی خاصی اقدام به ساخت آب انبارهایی کردهاند و به کمک آبروهایی که در دل سنگ کندهاند، از فاصله دور، آب را بر این آب انبارها سوار مینمودهاند.
در پای کوهالموت، در گوشه شمال شرقی، غار کوچکی که از آب رو مجراهای قلعه بوده، دیده میشود. آب قلعه از چشمه «کلدر» که در دامنه کوه شمال قلعه قرار دارد، تأمین میشده است. مصالح قسمتهای مختلف قلعه، سنگ (از سنگ کوههای اطراف)، ملاتگچ، آجر، کاشی و تنپوشه هایی سفالی به قطر ۱۰ سانتیمتر است. آجرهای بنا که مربع شکل و به ضلع بیست و یک سانتیمتر و ضخامت پنج سانتیمترند، در روکار بنا به کار برده شدهاند. در ساختمان دیوارها، برای نگهداری دیوارها و متصل کردن قسمتهای جلو برجها به قسمتهای عقب، در داخل کار، کلافهای چوبی بهطور افقی به کار بردهاند. از جمله قطعات کوچک کاشی که در ویرانههای قلعه به دست آمده، قطعهای است به رنگ آبی آسمانی با نقش صورت آدمی که قسمتی از چشم و ابرو و بینی آن کاملاً واضح است. امروزه در دامنه جنوبی کوه هودکان که در شمال کوه قلعهالموت واقع شده است، خرابههای بسیاری دیده میشود که نشان میدهد روزگاری بر جای این خرابهها، ساختمانهای بسیاری وجود داشته است.
در حال حاضر، اهالی محل خرابههای این محوطه را دیلمانده، اغوزبن، خرازرو و زهیرکلفی مینامند. همچنین در سمت غرب قلعه، قبرستانی قدیمی معروف به «اسبه کله چال» وجود دارد که در بالای تپه مجاور آن، بقایای چند کوره آجرپزی نمایان است. در قله کوه هودکان نیز پیهسوزهای سفالین کهن به دست آمده است. سال بنای قلعهالموت در کتاب نزههالقلوب حمدالله مستوفی، دویست و چهل و شش ه - .ق ذکر شده که همزمان با خلافت المتوکل خلیفه عباسی میباشد.
این قلعه در شوال ۶۵۴ هجری قمری بهدستور هلاکو به آتش کشیده و ویران شد و از آن پس بهعنوان تبعیدگاه و زندان مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از سال ۹۳۰ هجری قمری و ابتدای حکومت شاه طهماسب صفوی تا سال ۱۰۰۶ هجری قمری قلعه کالبدی سالم داشته است.
متاسفانه حفاریهایی که در دورهٔ قاجار برای یافتن گنج در قلعهٔ الموت انجام شده، سبب ویرانی آن شدهاست
 
 
قلعه حمام کردشت ، بر اساس متون تاریخی مجموعه کردشت در میان شهر جلفا و احمدآباد ، کنار رود ارس و در دوره ی قاجار و در زمان نایب السلطنه عباس میرزا و جنگهای سی ساله ایران و روس ساخته شده و شامل هشت بنای تاریخی از جمله : حمام بزرگ ، عمارت ، حمام کوچک ، مسجد غریب ، دیوانخانه ، یخچال ، قلعه ی کردشت و ساخلو ( پادگان نظامی ) می باشد و قدیمی ترین آنها مسجد غریب مربوط به دوره ی زندیه است . حمام بزرگ کردشت ازنظر معماری تمامی عناصر معماری ایرانی را دارا می باشد و شامل هشتی ورودی ، سربینه ، میان در ، گرمخانه ، خزینه ، شاه نشین و تون حمام می باشد .
KARAHANLILAR DEVLETİ 
Karahanlılar, daha önceki Türk devletlerinden farklı olarak, hükümdarların ve halkının çoğunluğunun Müslümanlığı seçtiği ilk Türk devletidir. Bu sebeple Türk tarihi içerisinde Karahanlıların özel bir yeri ve önemi vardır. Hâkaniye ve İlig-Hanlar adlarıyla da anılan Karahanlı Devleti, başta Karluklar olmak üzere Çiğil, Yağma ve Tuhsı gibi Türk Boylarına dayanıyordu. Karluklar, Balasagun merkez olmak üzere Yedi-su bölgesinde bir devlet kurmuşlardı. Karluk yabgusu, bağlı bulunduğu Uygur Hakanlığı'nın 840 yılında Kırgızlar tarafından yıkılması üzerine istiklâlini ilân etti. Kendisini Türk hakanlarının yasal halefi sayan yabgu Karahan unvanını aldı.
Karahanlıların ilk hükümdarı olarak Bilinen Bilge Kül Kadir Han, Maverâünnehir'deki Sâmanî devleti ile mücadelelerde bulundu. Oğullarından Arslan Han ulu hakan olarak Balasagun'da, Oğulcak Kadir Han ise Talas'ta oturdular. Kadir Han 893'te başkenti Kaşgar'a nakletti. Bu dönemde yeğeni Satuk Buğra Han Müslümanlarla temas kurdu ve Karahanlı Devleti'nin başına geçince de İslâmiyet'i resmî din olarak kabul etti (920). Bu tarihten sonra Abdülkerim Satuk Buğra han adıyla anıldı. Ancak Karahanlı sınırları içersindeki halkın tamamıyla İslâmiyet'i seçmesi Satuk Buğra Han'ın oğlu Baytaş zamanında gerçekleşmiştir.
Karahanlı Hükümdarı Ebu Nasr Ahmed zamanında, kardeşi İlig Nasr tarafından Samaniler devletine son verildi (999). Ebu Nasr Ahmed Abbasi halifesi tarafından bir İslâm hükümdarı olarak tanınan ilk Karahanlı hanı olmuştur. Karahanlı Devleti'nin sınırları Balasagun, Özkent ve Tarım Havzası'nın batı kısmı ile Karakurum dağları dolaylarına kadar genişlemişti. Güneyde Gazneliler ile komşu oldular ve mücadele ettiler. Ancak hanedan arasında çıkan anlaşmazlık neticesinde devlet Doğu ve Batı olmak üzere ikiye ayrıldı (1042). Doğu Karahanlıların başında Tamgaç Buğra Han; Batı Karahanlıların başında ise Ahmet Arslan Han bulunuyordu.
Doğu Karahanlı Devleti (1042-1211): Doğu Karahanlı Devleti'nin sınırları Kaşgar, Fergana, Balkaş gölü civarına kadar uzanmaktaydı. Devletin merkezi zaman zaman Balasagun, Talas ve Kaşgar şehirleri olmuştur. Doğu Karahanlı Devleti'nin ilk hükümdarı sayılan Tamgaç Buğra Han âdil ve dindar bir kişi olarak tanınmaktaydı. Yusuf Has Hacib'in yazdığı Kutadgu Bilig bu hükümdara sunulmuştur. Doğu Karahanlı Devleti 1090 yılında Selçuklulara bağlandı. Devlet 1133 yılında Moğol asıllı Karahıtayların hâkimiyetine girdi. Bu durum 1211'e kadar devam etti. Bölgenin tamamı Cengiz Han tarafından istilâ edildi.
KARAHANLILAR DEVLETİ
Karahanlılar, daha önceki Türk devletlerinden farklı olarak, hükümdarların ve halkının çoğunluğunun Müslümanlığı seçtiği ilk Türk devletidir. Bu sebeple Türk tarihi içerisinde Karahanlıların özel bir yeri ve önemi vardır. Hâkaniye ve İlig-Hanlar adlarıyla da anılan Karahanlı Devleti, başta Karluklar olmak üzere Çiğil, Yağma ve Tuhsı gibi Türk Boylarına dayanıyordu. Karluklar, Balasagun merkez olmak üzere Yedi-su bölgesinde bir devlet kurmuşlardı. Karluk yabgusu, bağlı bulunduğu Uygur Hakanlığı'nın 840 yılında Kırgızlar tarafından yıkılması üzerine istiklâlini ilân etti. Kendisini Türk hakanlarının yasal halefi sayan yabgu Karahan unvanını aldı.
Karahanlıların ilk hükümdarı olarak Bilinen Bilge Kül Kadir Han, Maverâünnehir'deki Sâmanî devleti ile mücadelelerde bulundu. Oğullarından Arslan Han ulu hakan olarak Balasagun'da, Oğulcak Kadir Han ise Talas'ta oturdular. Kadir Han 893'te başkenti Kaşgar'a nakletti. Bu dönemde yeğeni Satuk Buğra Han Müslümanlarla temas kurdu ve Karahanlı Devleti'nin başına geçince de İslâmiyet'i resmî din olarak kabul etti (920). Bu tarihten sonra Abdülkerim Satuk Buğra han adıyla anıldı. Ancak Karahanlı sınırları içersindeki halkın tamamıyla İslâmiyet'i seçmesi Satuk Buğra Han'ın oğlu Baytaş zamanında gerçekleşmiştir.
Karahanlı Hükümdarı Ebu Nasr Ahmed zamanında, kardeşi İlig Nasr tarafından Samaniler devletine son verildi (999). Ebu Nasr Ahmed Abbasi halifesi tarafından bir İslâm hükümdarı olarak tanınan ilk Karahanlı hanı olmuştur. Karahanlı Devleti'nin sınırları Balasagun, Özkent ve Tarım Havzası'nın batı kısmı ile Karakurum dağları dolaylarına kadar genişlemişti. Güneyde Gazneliler ile komşu oldular ve mücadele ettiler. Ancak hanedan arasında çıkan anlaşmazlık neticesinde devlet Doğu ve Batı olmak üzere ikiye ayrıldı (1042). Doğu Karahanlıların başında Tamgaç Buğra Han; Batı Karahanlıların başında ise Ahmet Arslan Han bulunuyordu.
Doğu Karahanlı Devleti (1042-1211): Doğu Karahanlı Devleti'nin sınırları Kaşgar, Fergana, Balkaş gölü civarına kadar uzanmaktaydı. Devletin merkezi zaman zaman Balasagun, Talas ve Kaşgar şehirleri olmuştur. Doğu Karahanlı Devleti'nin ilk hükümdarı sayılan Tamgaç Buğra Han âdil ve dindar bir kişi olarak tanınmaktaydı. Yusuf Has Hacib'in yazdığı Kutadgu Bilig bu hükümdara sunulmuştur. Doğu Karahanlı Devleti 1090 yılında Selçuklulara bağlandı. Devlet 1133 yılında Moğol asıllı Karahıtayların hâkimiyetine girdi. Bu durum 1211'e kadar devam etti. Bölgenin tamamı Cengiz Han tarafından istilâ edildi.
Batı Karahanlı Devleti (1042-1212):Batı Karahanlıların sınırları batıda Aral gölünden doğuda Çimkent ve Özkent'e kadar uzanmaktaydı. Devletin başkenti önceleri Özkent idi. Daha sonra Semerkant ve Buhara devletin merkezleri olmuştur. İlk hükümdarları Ahmet Arslan Han idi.
Büyük Selçuklu Sultanı Melikşah bir Karahanlı prensesi ile evlenerek iki devlet arasında akrabalık kurdu ve böylece Karahanlıları kendisine bağladı (1089). Selçukluların Katavan Savaşı'nda yenilmesiyle beraber Batı Karahanlılar da Karahitay hâkimiyetine girmişti (1141). Harezmşahlar bölgedeki Moğol hâkimiyetine son vermiş, son Karahanlı hükümdarı Osman Han'ı da ortadan kaldırarak, bu devleti yıkmışlardır (1212).
 
Göçmen Türklerde bozkırdaki ırmakları geçiş büyük önem arzediyordu. Oğuzname'de salı keşfeden kişi boyun önemli bir atası sayılmaktadır. Hanedanın atası olan Selçuk Bey tarafından temeli atılan bu devlet Bağdat'ı kendine başkent yaparak Abbasi halifesinin koruyucusu konumuna erişti. 1092 yılında Selçuklu hükümdarı Melikşah'ın ölümünden sonra bölünmeye uğradı. Selçuklular tarafından kurulan diğer devletler Kirman Selçuklu Devleti, Horasan Selçuklu Devleti, Irak Selçuklu Devleti, Suriye Selçuklu Devleti ve Anadolu Selçuklu Devleti'dir. 1040-1157 yılları arasında hüküm süren Büyük Selçuklular, en güçlü oldukları dönemde Harezm, Horasan, İran, Irak, Suriye, Arap Yarımadası ve Anadolu'nun büyük kısmına egemen olmuş bir Türk devletidir. Kapladıkları alan doğuda Balkaş ve Issık Gölleri, Tarım Havzası; batıda Ege ve Akdeniz sahilleri, kuzeyde Aral Gölü, Hazar Denizi, Kafkasya, Karadeniz; güneyde Arabistan dahil Umman Denizi'ne kadar ulaşıyordu (10.000.000 km2).
| Konu başlıkları[gizle] | 
Kınık boyu Orta Asya'daki Oğuz boylarından biriydi. Selçuk Bey Hazar İmparatorluğunda subaşı(ordu komutanı) görevindeydi. Selçuk Bey giriştiği taht mücadelesini kaybedince 10. yüzyılın ikinci yarısında ailesi ve ordusu ile birlikte İran yönüne göç ettiler. Bu göçebe topluluk Karahanlılara ve Samanîlere savaşlarda asker vererek karşılığında geniş otlaklar elde etti. Burada müslümanlığı benimsedikten sonra Samanîler Devletinin yönetiminde söz sahibi oldu. Samanîler Devleti yıkılınca Selçuk Bey, Müslüman halkıyla birlikte Horasan bölgesine yerleşti. Selçuk Bey'in 1009'da ölümünden sonra daha da güneye indiler.Kınık]] boyu Orta Asya'daki Oğuz boylarından biriydi. Selçuk Bey Hazar İmparatorluğunda subaşı(ordu komutanı) görevindeydi. Selçuk Bey giriştiği taht mücadelesini kaybedince 10. yüzyılın ikinci yarısında ailesi ve ordusu ile birlikte İran yönüne göç ettiler. Bu göçebe topluluk Karahanlılara ve Samanîlere savaşlarda asker vererek karşılığında geniş otlaklar elde etti. Burada müslümanlığı benimsedikten sonra Samanîler Devletinin yönetiminde söz sahibi oldu. Samanîler Devleti yıkılınca Selçuk Bey, Müslüman halkıyla birlikte Horasan bölgesine yerleşti. Selçuk Bey'in 1009'da ölümünden sonra daha da güneye indiler.
Selçuk Bey'in oğlu Arslan Bey'in yönetiminde, Karahanlıları ve Gaznelileri endişelendirecek kadar güçlendiler. Arslan Bey'in Gaznelilerce tutuklanması ve 1032'de ölmesinden sonra, Selçuk Bey'in torunları Tuğrul Bey ve Çağrı Bey bağımsızlıklarını elde etmeye giriştiler. Selçukluların teşkilatlı devlet düzenine girmesi bu döneminde oldu. Devletin ilk yöneticisi Tuğrul Bey'di. Selçuklular 1035'te büyük bir Gazneli ordusunu yenerek Horasan içlerine doğru ilerlediler. 1037'de de, bugünkü Türkmenistan’da yer alan Merv kentini ele geçirdiler. 1038'de Gaznelileri ikinci kez yendiler ve Nişabur kentine girerek bağımsızlıklarını ilan ettiler. Tuğrul Bey sultan sanıyla hükümdar ilan edildi ve Büyük Selçuklu Devleti de böylece kurulmuş oldu.
Gazneli I. Mesut, Büyük Selçuklu Devleti’ni ortadan kaldırmak amacıyla güçlü bir orduyla Selçuklu topraklarına girdi. Gazneli ve Büyük Selçuklu orduları, Merv yakınlarında Dandanakan denen yerde karşılaştılar. Mayıs 1040’ta yapılan Dandanakan Savaşı'nda, Büyük Selçuklular Gazneli ordusunu ağır bir yenilgiye uğrattı. Bu savaştan sonra Büyük Selçuklu Devleti’nin Harzem ve Horasan'da varlığı kesinlik kazandı. Tuğrul Bey, bu savaşın ardından giriştiği fetihlerle bütün İran'ı denetimi altına aldı. 1041'de Kirman, 1042'de Harzemşahlar ve Kakuveyhîler, Cürcan'da Ziyarîler ve Misafirîler, Hamedan ve İsfahan şehirleri, 1051'de Şiraz'daki Kalicarîler, 1052'de Umman, 1054'te Tebriz'deki Revadîler, Diyarbakır'daki Mervanîler, Hille'deki Mezyedîler, Musul'daki Ukaylîler, 1056'da Huzistan'daki Hezâresbîler ve Büveyhoğulları'nın toprakları Büyük Selçuklu Devleti'ne katıldı. Devletin sınırları, batıda Bizans, güneybatıda Abbasiler, kuzeybatıda Gürcistan topraklarına dayandı.
18 Eylül 1048'de Erzurum yakınlarındaki Pasinler Ovası'nda birleşik Bizans-Gürcü ordusuyla yaptığı Pasinler Savaşı'nı kazanan Büyük Selçuklular, Doğu Anadolu içlerine akınlar düzenlemeye başladılar. İslam dünyasının dinsel önderi konumundaki Abbasiler, bu dönemde Bağdat'ı elinde tutan Büveyhilerin siyasal baskısı altındaydı. Tuğrul Bey, Halife Kâim'in çağrısı üzerine 15 Aralık 1055'te Bağdat'a girdi ve Büveyhileri halifeliğin merkezinden çıkardı. Bu olayın ardından Büyük Selçukluların İslam dünyasındaki itibarı arttı.
Tuğrul Bey 1063 yılında ölünce kardeşi Çağrı Bey'in oğlu Alparslan tahta geçti. Alparslan Büyük Selçuklu topraklarını daha da genişletti. 1071'de Malazgirt Savaşı'nda Bizans İmparatoru Romen Diyojen'i yenerek tutsak aldı. Malazgirt zaferinin asıl önemi, Anadolu'yu Türklere açmış olmasından gelir. Anadolu içlerine akınlarını sürdüren Büyük Selçuklu komutanları yeni topraklar ele geçirdiler ve bağımsız yeni devletler kurdular.
Alparslan 1072'de ölünce Büyük Selçuklu Devleti’nin başına oğlu Melikşah geçti. 1072-1092 arasında hüküm süren Melikşah dönemi, Büyük Selçuklu Devleti’nin en parlak dönemi oldu.
Süleyman Şah komutasında Anadolu'yu fetheden Türk ordusu 1077'de tarihi Hıristiyan şehirlerinden İznik'i alarak Marmara Denizi, 1081'de İzmir'in fethiyle Ege, 1084'te Sinop'u fethiyle Karadeniz kıyılarına ulaştı. Ocak 1085'te Antakya ve 28 Şubat 1087'de Urfa ele geçirildi.
Diğer bölgelerde de seri fetihler devam etti. 1071'de Selçuklu komutanı Atsız Bey Suriye, Lübnan, Kudüs ve Filistin'i fethetti. Ekim 1074'te Akka'yı, 10 Haziran 1076'da bölgenin merkezi Şam'ı Türk topraklarına kattı. 1076'da Kahire'yı başarısız kuşatma girişiminde bulundu.
Artuk Bey ise Ocak 1077'de Lahsa, Katif, Kuveyt ve Bahreyn'i aldı. Haziran 1087'de Lübnan'da Sayda zaptedildi.
1070-1072 arasında geçici olarak Selçukluların eline geçen Hicaz 1080'den sonra kalıcı olarak Türk topraklarına katıldı ve Kızıldeniz'e çıkıldı. 1092'de Yemen, Aden ve Lahec'in fethiyle Hint Okyanusu'na ulaşıldı.
Doğuda ise 1074'te Semerkant fethedilerek Batı Karahanlı Devleti, 1089'da Kaşgar fethedilerek Doğu Karahanlı Devleti Selçuklu tâbiyetine alındı.
Selçukluların saldırılarına maruz kalan Bizans İmparatorluğu özellikle Komnenos Hanedanını hüküm sürdüğü 1081-1185 yılları arasında Malazgirt Savaşı'nın yarattığı bozgun durumunu durdurmuş ve Komnenos Restorasyonu diye adlandırılan dönemde Selçuklu yayılması engellenmiş ve geriletilmiştir. Bunda Anadolu'da Haçlı Seferlerinin yarattığı yeni güç dengesi ve özellikle II. Yannis Komnenos'nun başarılı diplomasisinin de büyük payı vardır.
Melikşah Büyük Selçuklu Devletinin en parlak döneminin yaşandığı zamandır. Bu önemli devlet adamının 37 yaşındayken 1092 yılında bir saray entrikası neticesinde öldürülmesi Ortadoğu tarihinin yazgısını değiştirebilecek nitelikte bir olaydır. Nitekim dört yıl sonra Andolu ve Suriye üzerinden Kudüs'e yönlenen I. Haçlı Seferi karşısında derli toplu bir güç bulamadığından başarıya ulaşmı ve iki yüzyıl sürecek Müslüman-Haçlı mücadelesi başlamıştır.
Melikşah'tan sonra sırasıyla başa geçen I. Mahmud (1092-1094), Berkyaruk (1094-1105), Müizzeddin Melikşah (1105-1105) ve Mehmed Tapar (1105-1118) dönemlerinde Büyük Selçuklu Devleti gücünü ve eyaletlerdeki merkezi denetimini giderek yitirdi. 1118'de tahta çıkan Ahmed Sencer’in ülke topraklarını yeniden birleştirme çabası da başarılı olduysa da devlet hiçbir zaman Melikşah dönemindeki sınırlarına ve otoritesine kavuşamadı. 1128 yılında Doğudaki Doğu ve Batı Karahanlı Devletlerine boyun eğdiren Karahitaylar Selçuklu Devleti ile komşu oldu ve baskı yaratmaya başladı. 1141 yılında Karahitay ve Selçuklu orduları arasındaki Katvan Savaşı'nda yenilgiye uğrayan Selçuklu Devleti hızlı bir dağılma sürecine girdi. Karahitayların devletin en verimli toprakları olan Maveraünnehir'i işgal etmeleri Selçuklu Devleti'nin ekonomisini ve ordusunu iyice sıkıntıya soktu. Sultan Sencer, giderek artan ekonomik buhran nedeniyle ayaklanan göçebe Oğuzlara 1153'te tutsak düştü. İki yıl sonra kaçarak kurtulduysa da ülkede iktidarını yeniden sağlayamadan 1157’de öldü. Büyük Selçuklu Devleti böylece sona erdi.
Hanedan üyeleri yönettikleri bölgelerde bağımsız davranmaya başladılar. Daha önce bağımsızlıklarını ilan etmiş olan Selçuklu hanedanın kurduğu devletlerden yalnızca Anadolu Selçuklu Devleti, yüz yılı aşkın bir süre daha ayakta kalabildi. Ayrıca devletin gerilemesinin sebepleri arasında Haçlı seferleri, Fatimiler ile olan çatışmalar, Hasan Sabbah'ın Batinilik propogandaları ve Oğuz boylarının ayaklanmaları sayılabilir. Bunun sonucunda ise Abbasi padişahları Selçuklu egemenliğinden kurtulmak için bir takım çalışmalar yürütmüştür. Bunlar Selçuklu Devleti'nin yıkılmasına neden olan etkenler ve nedenlerdir. Özet olarak Selçuklu Devletinin yıkılma nedenleri olarak aşağıdaki nedenler sayılabilir:
Büyük Selçuklu Devleti’nin örgütlenme biçimi, kendisinden önceki İslam devletlerine benziyordu. Hint-İran devlet anlayışını yansıtan bu örgütlenmede, eski Türk devlet geleneğinin de belirgin etkisi vardı. Eski Türk devlet geleneğinde olduğu gibi, Büyük Selçuklu Devleti’nde de ülke toprakları hanedanın ortak malı sayılıyordu. Bundan dolayı Büyük Selçuklu toprakları eyaletlere bölünmüştü. Eyaletlerin yönetimi de Melik olarak adlandırılan hanedanın erkek üyelerine bırakılmıştı. Tuğrul Bey'den önce boy başkanına Oğuz geleneğine göre Yabgu deniyordu. İslam dininin benimsenmesinden sonra, hükümdarlar İslam devletlerindeki geleneğe uyarak "sultan" ünvanı ile anıldılar. Suriye Selçukluları ile Kirman Selçukluları’na Irak Selçukluları da katıldı. Büyük Selçuklu topraklarına göçen yeni Oğuz boyları da iç düzeni büyük ölçüde sarstılar. Bu karışıklık döneminde Harzemşahlar, Büyük Selçuklu toprakların büyük bölümünü ele geçirdiler. Bir süre daha direnen Kirman Selçukluları 1175’te, Irak Selçukluları da 1194’te yıkıldı.
Başkentte oturan sultan, devletin mutlak egemeniydi. Bütün atamalar ve toprak dağıtımı sultanın buyruğuyla yapılıyordu. Ayrıca sultan yüksek yargı kurullarına da başkanlık ediyordu. Hükümdarların "danışman"ı konumundaki kişiler yönetimde önemli rol oynuyorlardı. Alp Arslan döneminde bu göreve getirilen Nizamülmülk, İslam geleneği uyarınca vezir unvanı aldı ve devlet yönetiminde köklü değişiklikler yaptı. Nizamülmülk, devlet yönetimine ilişkin anlayışını Siyasetname adlı kitabında da anlatmıştır. Büyük Selçuklu Devleti’nde devlet işleri "Divan-ı Âlâ" adı verilen bir kurulda görüşülür ve karara bağlanırdı. Ayrıca maliye, askerlik ve adalet işleriyle uğraşan başka divanlar da vardı. Meliklerin yönetimindeki eyaletlerde de büyük ölçüde merkezdeki örgütlenme örnek alınmıştı.
Büyük Selçuklu ülkesinde tarım yapılan topraklar ikta denen bölümlere ayrılmıştı ve iktalar hizmet karşılığında belirli süre için ileri gelenlere veriliyordu. Bu usulle verilen topraklar has, ikta ve haraci olarak üçe ayrılıyordu. Has toprakların geliri doğrudan sultan ailesine veriliyordu. İkta sahipleri ise, toprakları işleme karşılığında belli sayıda asker besliyor ve savaş zamanlarında orduya katılıyorlardı. Haraci olarak adlandırılan toprakların geliri de doğrudan devlet hazinesine aktarılıyordu.
Alp Arslan dönemine kadar beylere bağlı göçebe Türkmenlerden oluşan ordu Nizamülmülk tarafından yeniden yapılandırıldı. Nizamülmülk, aylıklı askerlerden oluşan sürekli bir ordu kurdu. Bu aylıklı askerlere "gulam" deniyordu ve bunlar temel olarak başkentte iktidarı korumakla görevliydi. Savaş sırasında asıl ordu ise ikta sahiplerinin yönetimindeki atlı askerlerden oluşurdu. Ayrıca bağlı devletler de savaş zamanlarında sultanın ordusuna asker gönderiyorlardı. Melikşah döneminde orduda 50 bin kadar atlı asker olduğu bilinmektedir.Kısa bir not Türkler yani Selçuklular orduyla iç içe bir toplum oldukları için onlara 'ordu millet'denirdi.
Büyük Selçuklu Devleti'ndeki Oğuz boyları ve başka bazı topluluklar göçebeydiler. Oğuz boylarının başında bir bey bulunuyordu. Bu göçebe topluluklar geçimlerini hayvancılıkla sağlıyorlardı ve otlak bulmak için de mevsimlere göre yer değiştiriyorlardı. Devlet göçebe topluluklardan otlak vergisi alıyordu. Yerleşik nüfus ise çiftçilik, zanaatçılık ve ticaretle uğraşıyordu. Kentlerdeki tüccar ve esnaf, işkollarına göre loncalar biçiminde örgütlenmişti. Merkezi devlette görevli memurlar ile sürekli ordudaki askerler maaş alıyorlardı.
Büyük Selçuklular, kendilerinden önce var olan medreselerde öğretimi sürdürdüler, ama bununla yetinmediler. Vezir Nizamülmülk’ün öncülüğünde ve onun adını taşıyan yeni medreseler kurdular. Nizamiye medreselerinin ilki 1067’de Bağdat'ta açıldı. Daha sonra Isfahan, Rey, Merv(selçukluların başkenti), Belh, Herat, Basra, Musul gibi kentlerde yeni Nizamiye medreseleri kuruldu. Medrese sisteminde programlı ve belli bir yönteme dayanan eğitim ilk kez bu medreselerde verildi. Medreselerde din konularının yanı sıra matematik, felsefe, dil ve edebiyat gibi dersler de okutuluyordu ve medreselerde zengin kitaplıklar vardı. Medreselerin dışında da ülkenin çeşitli yerlerinde kurulmuş kitaplıklar bulunuyordu. Melikşah döneminde önce Isfahan'da, sonra Bağdat'ta birer gözlemevi kuruldu. Büyük Selçuklular Arapça'yı din ve bilim dili, Farsça'yı edebiyat ve devlet dili, Türkçe'yi ise saray ve orduda günlük konuşma dili olarak kullanıyorlardı.
Büyük Selçuklular, var olan kentleri bayındır hale getirirken yeni kentler de kurdular. Ülkenin pek çok yerinde yeni kurumlar ve yapılar inşa ettiler. Bunlar cami, medrese, kervansaray, hastane, köprü, çeşme, imaret, han, hamam, türbe ve kümbet gibi yapılardı.
Büyük Selçuklular, ince ve uzun minarelerle cami mimarisine yeni bir anlayış getirdiler. Isfahan'daki Mescid-i Cuma bu anlayışla yapılmış en eski örnektir. Büyük Selçuklu anıtmezarları olan kümbetler de yaygın mimari yapılardır. Kümbetler içten kubbe, dıştan ise piramit ya da konik bir çatıyla örtülüyordu. Dört köşeli, çok köşeli ya da yuvarlak formdaki Büyük Selçuklu kümbetleri genellikle iki katlı olarak yapılıyordu.Bu kümbetlerin alt kat mezar, üst kat ise mescit olarak kullanılıyordu.
Büyük Selçuklu sanatında hat (yazı), minyatür, ahşap ve taş oymacılığı, çinicilik, maden işleme, cilt ve çeşitli süsleme sanatları da gelişmişti.
İbn-i Sina (tam adı Ebu Ali el-Hüseyin ibni Abdullah ibn-i Sina el-Belhi), Farsça: ابوعلى سينا/پورسينا, Latince: Avicenna; okunuş: āv'ĭ-sěn'ə; d. 980, Buhara yakınları - ö. ...
Kuzeyin Oğlu Volkan Konak, Volkan Konak show programı ne zaman, Volkan Konak show tv ne zaman başlayacak, Kuzeyin Oğlu ne zaman başlayacak Milliyet yazarı Sina ...
TNT'ye geçeceği söylenen Çok Güzel Hareketler Bunlar, tamamen yayından tamamen kalktı. İşte Milliyet'ten Sina Koloğlu'nun konuya ilişkin yazısı... Çok Güzel Hareketler Bunlar TNT'ye geçti dendi ...
Sina Koloğlu Cadde'deki köşesinde yazdı... Yaz ekranının yeni dizilerinden biri Kalbim Seni Seçti. "Bir dizi nasıl tutar?" sorusunun da cevabı oldu. Dizinin tutması "Dizi böyle ...
Albertus Magnus, Derin ve çok geniş kapsamlı bilgisiyle, ortaçağda kendisine doktor üniversalis unvanı verilmiş olan 13. yüzyıl Alman düşünürü. Zamanının hemen her alandaki
İbn-i Sina (tam adı Ebu Ali el-Hüseyin ibni Abdullah ibn-i Sina el-Belhi), Farsça: ابوعلى سينا/پورسينا, Latince: Avicenna; okunuş: āv’ĭ-sěn’ə; d. 980, Buhara yakınları – ö. 1037, Hamedan), filozof, hekim ve çok yönlü Fars bilim adamıdır.
İbn-i Sina gazili kendisinden önceki filozofların görüşleri ile kelam-cılarınkini uzlaştırmaya çalışmış, Aristoteles’in metafiziği ile kelamcıların ve yeni eflatuncuların düşüncelerini birleştirerek yeni bir bireşim ortaya koymuştur. İbn-i Sina’ya göre metafiziğin temel konusu, “vücudu mutlak” olan Allah ile yüce varlıklardır. Vücut (var olan) üçe ayrılır: Olası varlık ya da ortaya çıkan ve sonra yok olan varlık; olası ve zorunlu varlık (tümeller ve yasalar evreni, kendiliğinden var olabilen ve bir dış neden sayesinde gerekli olan varlık); özü gereği gerekli olan varlık (Allah). İbn-i Sina Allah’ı “Vahdet-i Vücud” yani ‘varlığı zorunlu olan’ olarak belirtir ve bu fikir ona hastır. Varlık’ı temel konu alan metafizik, gerekli bir bilim dalıdır.
İbn-i Sina, ruhbilimin, metafizik ile fizik arasında bağlantı kuran ve bu iki bilimden de yararlanan bir bilgi alanı olduğunu savunmuş, ruhbilimini üç ana bölüme ayırmıştır: Akıl ruhbilimi; deneysel ruhbilim; tasavvuf ya da gizemci ruhbilim. İnsanların ruhlarının müzikle tedavi edilebileceğini öne sürmüş ve bu yöntemi geliştirmiştir.
İbn Sînâ’nın Hamedan İran’daki kabrinin iç kısmı
Bu konudaki görüşleri Aristoteles ve Farabi’den farklı olan İbn-i Sina’ya göre, akıl 5 çeşittir; bilmeleke (ya da ‘olası akıl’ açık-seçik ve zorunlu olanları bilebilir); he-yulâni akıl (bilmeyi ve anlamayı sağlar); kutsi akıl (aklın en yüksek aşamasıdır ve her insanda bulunmaz); muste-fat akıl (kendisinde bulunanı, kendisine verilen “makûllerin ” suret’lerini algılar); bilfiil akıl (“makûl”leri yani kazanılmış verileri kavrar). İbn-i Sina, akıl konusunda, Eflatun’un idealizmi ile Aristoteles’in deneyciliğini uzlaştırmaya, birleştirici bir akıl görüşü ortaya koymaya çalışmıştır.
İbn-i Sina’ya göre bilimler madde ve biçim ilişkisi bakımından üçe ayrılır: El-ilm ül-esfel (Doğa bilimleri ya da aşağı bilimler), maddesinden ayrılmamış biçimlerin bilimidir; mabad-üt-tabia (metafizik), el-ilm’üll-âli (mantık ya da yüksek bilimler) maddesinden ayrılan biçimlerin bilimleridir; el-ilm ül-evsat (matematik ya da orta bilimler) ancak insanın zihninde maddesinden ayrılabilen, bazen maddesiyle birlikte, bazen ayrı olan biçimlerin bilimidir.
Kendisinden sonraki Doğu ve Batı filozoflarının çoğunu etkileyen İbn-i Sina, müzikle de ilgilenmiştir. 250′yi aşkın yapıtının başlıcası olan Şifa ve Kanun, felsefenin temel yapıtı sayılarak, uzun yıllar boyunca pek çok üniversitede okutulmuştur.
ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال 359 در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود . پدرش عبد الله اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه .
عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد .
هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر بخارا حکم می راندند .
هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود 
او در ده سالگی قرآن را حفظ کرده و ادبیات و هندسه ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است 
هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز دارای شغل و منصب دیوانی بود .
عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود .
ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت .
ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست و علم پزشکی را نیز خود به وسیله کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت 
ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده بود برایش مفهوم نشده بود .
در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند . روزی غلامان امیر به دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود .
ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد - پزشک مخصوص دربار - پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی ظروف مخصوص خوراک امیر بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد و اقدام به درمان بیماری امیر کرد . 
ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد - چرا که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد .
این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و کمیاب یک نسخه در آن موجود بود
روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و حصر بود . ابو علی با حرص و ولع همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه های نجومی منجمان گذشته کار کند 
ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد و مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد 
هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را کتابخانه شد . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت بعد از آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود در شهر شایعه کردند که خود بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ابوسهل مسیحی در سال 379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد 
ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به دربار خوارزم دعوت کرد . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع میکرد 
مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه به پیشواز ایشان آمد . پس از مدتی استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت 
ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و معالجه بیماران گذراند . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به زبان عربی و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه به نام بقاء النفس الناطقه و رساله ای در باب افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری بسیاری دیگر نوشت 
در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند در این زمان بوعلی به همراه شاهان قدرتمند ترکان غزنه به آنجا انتقال مییابد و اگر اکرام و تکریم غزنویان نبوی شاید که نه بلکه به یقین بوعلی سینای امروزی نبود
ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است .ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا بود قرار گرفت 
ابن سینا اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد و تا پایان عمر ابوعلی سینا درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او مینوشت و مطالبی تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب - و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب - و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد .
ابوعلی در سال 393 عازم ری شد در این زمان پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت 
در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت وزارت شمس الدوله منصوب گشت .
در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال 398 به پایان رسید او در این دوران تعداد قابل توجهی کتاب و رساله نوشت . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد .
در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی به نام شیخ سعید ابن دخدوک تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت 
بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند و بوعلی سمت وزارت خود را از سر گرفت . در همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت 
بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد در سال 402 علاء الدوله به همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد . بعد از آن سماء الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست و از همدان گریخت و راه اصفهان را در پیش گرفت 
او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد
در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان علاء الدوله در آمد 
ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند . و بعد در سال های آخر عمر تمامی تجربیات خود در زمینه طب را در کتاب قانون نوشت و کتاب ارزشمند خود را کامل کرد 
در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام علاء الدوله با سپاهیان خود از اصفهان خارج شد ابو علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد 
علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت .
بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست این بیماری را در خود درمان کند و در هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست و او را در همان شهر به خاک سپردن 
به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.
افزون بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست
آثار فراوانی از ابنسینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آنها در فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا آورده شدهاست. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است. 
از مصنفات او: 
كتاب المجموع در یك جلد، كتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، كتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، كتاب الشفاء، در هجده جلد، كتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، كتاب الارصاد الكلیه، در یك جلد، كتاب الانصاف، در بیست جلد، كتاب النجاه، در سه جلد، كتاب الهدایه، در یك جلد، كتاب الاشارات، در یك جلد، كتاب المختصر الاوسط، در یك جلد، كتاب العلائى، در یك جلد، كتاب القولنج، در یك جلد، كتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، كتاب الادویة القلبیه، در یك جلد، كتاب الموجز، در یك جلد، كتاب بعض الحكمة المشرقیه، در یك جلد، كتاب بیان ذوات الجهه، در یك جلد، كتاب المعاد، در یك جلد، كتاب المبدأ و المعاد، در یك جلد.
رسالههاى او :
رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و الحكمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، كتاب الاشاره فى علم المنطق، كتاب اقسام الحكمه، كتاب النهایه، كتاب عهد كتبه لنفسه، كتاب حىّ بن یقطان، كتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، كتاب خطب، كتاب عیون الحكمه، كتاب فى انّه لا یجوز ان یكون شىء واحد جوهریا و عرضیا، كتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین بعض العلماء.
فلسفه
• شفا 
• نجات 
• الاشارات والتنبیهات 
• حی بن یقظان 
ریاضیات
• زاویه 
• اقلیدس 
• الارتماطیقی 
• علم هیئت 
• المجسطی 
• جامع البدایع 
طبیعی
• ابطال احکام النجوم 
• الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد 
• فضا 
• النبات والحیوان 
پزشکی
• قانون 
• الادویة القلبیه 
• دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه 
• قولنج 
• سیاسة البدن وفضائل الشراب
• تشریح الاعضا 
• الفصد 
• الاغذیه والادویه 
کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وآمریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب روانشناسی دارد.
موسیقی
پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان میشود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:
• شفا 
• جوامع علم موسیقی 
• المدخل الی صناعة الموسیقی 
• لواحق 
• دانشنامه علایی 
• نجات 
• اقسام العلوم 
: شاگردان ابن سینا
ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند
:
ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیهٔ ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشتههای خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید میشود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.
ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود. 
ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامهٔ بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالان و ردود ابی ریحان در کتابی به نام اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شده است. 
شیخ علی نسائی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام میبرد. 
 



 




 
 






 
 
 

 
 

 

 


 بورالار هر کیمسه یه بیرخاطیره نی خاطیرلیر ......
بورالار هر کیمسه یه بیرخاطیره نی خاطیرلیر ......
 






سوالات را بخوانید
۱ـ جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟
الف) ۱۱۶ سال
ب ) ۹۹ سال
ج ) ۱۰۰ سال
د ) ۱۵۰ سال
او نمیتواند به این سوال جواب دهد
۲ـ کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟
الف) برزیل
ب) شیلی
ج) پاناما
د)اکوادور
حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند
۳ـ روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف) ژانویه
ب) سپتامبر
ج) اکتبر
د) نوامبر
این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند
۴ـ اسم شاه جرج سوم چه بود؟
الف) ادر
ب) آلبرت
ج) جرج
د) مانوئل
خوب بقیه حضار باید به دادش برسند
۵ـ نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟
الف) قناری
ب) کانگارو
ج) توله سگ
د) موش
در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده
اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی
خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید
جوابها
۱ـ جنگ صد ساله در واقع ۱۱۶ سال طول کشید (۱۳۳۷ـ۱۴۵۳)
۲ـ کلاه پاناما در اکوادور تولید میشه
۳ـ انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشه
۴ـ اسم شاه جرج .آلبرت بوده که بعد از به سلطنت رسیدن به جرج تغیر یافت
۵ـ توله سگ .اسم لاتین آن
insularia canaria یعنی جزایر توله سگ